شعر

شعر

رقص واژه ها در تصنیف دلدادگی
شعر

شعر

رقص واژه ها در تصنیف دلدادگی

بهار امد

 

غرش ابران بهاری         ُبی محابا پرزهجوم خود خواسته            گویی اسمان کوس اناالحق  

 

می زند بر فرق زمین                         رسته گلهای رنگین بر تنگنای حجیم سنگها  می رسد  

 

اینک بهار شادمان دل نادیده ها        از وجود سبزه ها و کوهها باز می آیدجوابی از سکوت : 

                   

                  گل بروید آسمان معنا شود       دل بسوزد دیده بی همتا شود   

                                                                                                   از: لاله خطایی

استاد سمندری

پیش فرض موسیقی امروز خراسان متاثر از وجود استاد سمندری است

هوشنگ جاوید در گفتگو با پایگاه اطلاع رسانی موسیقی ایران، ضمن بیان این مطلب گفت: سمندری تاثیر بسیاری بر موسیقی خراسان و تربت جام گذاشت و نوآوری هایی را نیز بر کلیت موسیقی این منطقه داشت که تا به امروز ادامه دارد. از جمله این تاثیرات مهم می توان به تغییر در جنس سیم های دوتار اشاره کرد. سمندری رفیقی در منطقه باخرز خراسان داشت که نوازنده تار بود. وقتی صدای تار این فرد را می شنود صدای مضراب ها به گوش اش بسیار شیرین می آید؛ از این رو از او می خواهد برای سیم های دوتار او نیز از جنس سیم های تار استفاده کند.
این پژوهشگر موسیقی نواحی در ادامه تصریح کرد: سمندری می گفت وقتی این تغییر افتاد در نظام کوکی دوتار نیز تغییراتی بروز کرد که باعث شد تا دوماه تمام مدام مشغول کار بر روی دوتار باشد تا بتواند بر روی این نظام جدید کوکی آهنگ ها و مقام های قبلی را منطبق کند. به این ترتیب از سال 1343 به بعد و به دنبال تغییری که غلامحسین سمندری در ساز دو تار به وجود آورد موسیقی خراسان نیز تغییر کرد.
وی افزود: در همان سال 1343 سمندری برای شرکت جشن فرهنگ و هنر به تهران می آید و در این جشنواره با استاد یگانه ملاقات می کند. استاد یگانه پس از شنیدن صدای ساز سمندری از او می خواهد سیم های دوتار او را نیز مانند ساز خودش تغییر دهد. به این ترتیب این تغییر رفته رفته در کل خراسان فراگیر می شود. آنچه امروز در موسیقی خراسان شنیده می شود نمی توان گفت آهنگ های کهن خراسانی است چرا که با نظام کوکی تغییر یافته ای اجرا می شود.
جاوید ادامه داد: سمندری از آنجا که به گوش کردن موسیقی از طریق رادیو و گرامافون علاقه بسیاری داشت پس از شنیدن قطعه ای کردی به شدت به آن علاقمند می شود و با خریدن گرامافونی بر روی این قطعه تمریناتی را انجام می دهد و بالاخره با همان دوتار 8 پرده ای خود آن را اجرا می کند. بعدها این قطعه با آهنگ کردی مشهور می شود و در موسیقی تربت جام عمومیت پیدا می کند که حتی بسیاری به اشتباه هنوز از این آهنگ به عنوان مقامی کهن یاد می کنند.
وی همچنین تصریح کرد: غلامحسین سمندری بر اصالت و نغمگی سازش تاکید داشت و هرگز پرده های دوتار خود را از عدد 8 افزایش نداد و جالب اینکه با همین ساز توان اجرای بسیاری از قطعات و آهنگ های مختلف از موسیقی هایی را که در رسانه ها یا ترانه های کوچه بازاری و حتی فرنگی را نیز داشت؛ کما اینکه در خلوت نیز برای من اینها را اجرا کرده بود تا نشان دهد دوتار با همین 8 پرده قابلیت های بسیاری دارد و نیازی نیست دست به پرده های آن زد. البته هرگز در محافل به جز نغمه ها و مقام ها و آهنگ های فرهنگ موسیقایی خراسان و تربت جام را اجرا نکرد.
این پژوهشگر افزود: این دوتار نواز تربت جامی به قدری شیرین نواز بود که روزی کاستی از او به دست مهدی اخوان ثالث می رسد و این شاعر خوش ذوق را تحت تاثیر قرار می دهد. اخوان مشتاق دیدار سمندری می شود و بالاخره او را در مجلس می بیند و وقتی سمندری دست به دوتار می برد اخوان به گریه می افتد و پس از این اتفاق شعر معروف«خون پاش و نغمه ریز...» را می سراید: « قربان زخمههای تو، خون پاش و نغمه ریز/ سبز پری است اینکه میزنی یا شتر خجو؟
تو با دو سیم، محشر کبری به پا کنی/ شش تار خویش من شکنم یا نه؟ هان بگو

از پنجه تو زخم جگر، خون دل چکان/ مضراب من برنجی و مومی است، سیم مو
تو زیر آب میبری و میدهی به دشت/ دارد شتر خجوی تو حکم شتر گلو
استاد بینظیر، حسین سمندری/ پر از کدام چشمه و دریا کنی سبو؟»
وی تصریح کرد: مرتضی کاخی کسی بود که باعث شنیده شدن صدای ساز غلامحسین سمندری شد و ساز این نابغه موسیقی خراسان را به گوش دوستداران رساند. باید این نکته را نیز یاد آور شد که با اینکه مرتضی کاخی خود شاعر و از اهالی فرهنگ بود منتهی برای معرفی ساز سمندری با ممانعت هایی روبرو بود و واقعا در این راه نیز سختی های بسیاری برای او به وجود آمد.
یادآور می شودغلامحسین سمندری که اواسط اسفند ماه 90 دچار سکته مغزی شده بود روز سوم فرودین و در حالی که تنها ساعاتی از مرخص شدن او از بیمارستان سجادیه تربت جام می گذشت دار فانی را وداع گفت.

خورشید آرزو

در کودکانه نقاشی هایم خورشید را می کشیدم و دهانش را پر از خنده می کردم ام اکنون شعله هایش مرا می آزارد دیگر تاب دیدنش را ندارم گویا نورانی تر از آن است که می پنداشتم اکنون که چشمهایم به خاک سرد زمین عادت کرده است به نجوای دل می گویم تو دیگر خورشید من نیستی ستاره ای هستی که نبودش زیباتر است